درباره کتاب
رمان بخت در بیمارستان در کسی را نمی زند
اثر دیگری از روح اله مهدی پور عمرانی منتشر شد.
در این کتاب می خوانید؛
همیشه فکر میکردم بدترین صبح، صبحی است که آدم بعد از یک کابوس از خواب بپرد و کابوس نیمه تمامش تمام روزش را پر کند. آن صبحی که آدم با دلشوره بیدار شود. کاش میشد آن روز را از روزهای زندگی حذف کرد. چون روزی که با تشویش و دلهره شروع شود، از شب سیاه هم بدتر است. روز برای این است که آدم بعد از چند ساعت استراحت، چشمهایش را به روی دنیا باز کند و دنبالهی کارش را بگیرد و چاله چوله های زندگیاش را پر کند. نه آنکه دل، دلش را بخورد و خون، خونش را که امروز چه گِلی به سر بگیرد؟ اصلا فکرش را نمیکردم کار اینقدر اعصاب خردکن باشد. آن روز وقتی فامیل ما زنگ زد و گفت که کار درست شد، انگار دنیا را به من داده بودند. خودم را در آسمانها میدیدم. آرزوهایم یکی یکی داشتند برآورده میشدند. زنگ خانهمان که بصدا درآمد، دلم هری ریخت پایین. چه خوش قول بودند! مو نمیزد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.